معرفی اثر

سال‌هاست که دیگر داستان‌های دلدادگی جوانان به گوش نمی‌رسد و هرچه هست دوستی‌هایی است که خالی از هر احساس و هر عشق واقعی‌ست. شاید همین دلیل کافی باشد که راهروهای دادگاه‌های طلاق روزبه‌روز پر و پرتر می‌شوند.
کو آن ازخودگذشتگی جوانی که برای رسیدن به عشقش کوه‌ها را هم جابه‌جا می‌کرد؟ کو داستان ازخودگذشتگی دختر پولداری که برای رسیدن به عاشق تهی‌دستش از همه‌چیز و همه مادیات چشم می‌پوشید؟
و کو آن نعمت الهی عشق که از طرف خداوند فقط و فقط به ما انسان‌ها ارزانی شده تا نیرویی باشد برای بقای ما.
ما چه کردیم با این نعمت خداوند، نعمتی که به‌واقع از نیاکانمان به ارث رسیده بود؟

آدم وقتیکه خود را تنها دید، رو به درگاه خداوند کرد وگفت: خداوندا! نعمتی  به من عطا بنما تا بتوانم تنهاییم را تحمل کنم.

خداوند فرمود: آیا تمام این نعمت هایی را که به تو دادم کافی نیست؟

آدم جواب داد: خداوندا! با همه نعمت هایی که به من عطا نمودی باز گویی درخود کمبودی احساس می کنم،نمیدانم این کمبود از چیست؟

خداوند لبخندی زد وگفت: پس نعمت را  بر تو  تمام خواهم کرد  و عشق را  به  تو ارزانی خواهم نمود،که  با داشتن آن خود را همیشه  نیک بخت احساس نمایی.

و خداوند نعمت بزرگ عشق را به آدم عطا فرمود.

رمان جیرجیرک­ها هم عاشق می­شوند، داستانی‌ست از عشق و دلدادگی دو جوان عاشق که حتی تفاوت‌های دینی‌شان نیز نتوانست سدی باشد برای عاشقی‌شان، و همین عشق بود که نیروی محرکی شد برای جوان عاشق فقیر قصه ما برای رسیدن به مدارج بزرگ علمی و اجتماعی… باشد که مورد قبول همه عاشق‌دوستان قرار بگیرد.